سرویس‌های خبری
شناسه خبر : 23794
تاریخ انتشار : 1399/05/28 14:30
منوچهر موغاری در گفتگو با تجسمی‌آنلاین:

نگارخانه‌ها قلب تپنده‌ی هنر کشور هستند/ با روند کاری مظفری مشکل دارم



هر نگارخانه که بخواهد در کارش تعلل بکند و نخواهد کارش را جدی بگیرد خودش را کشته‌است.

تجسمی‌آنلاین: شروین‌کندری: منوچهر موغاری طراح و نقاش متولد 1327 است‌که از سال 1359 در مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی مشغول به کار شده است. او در زمان جنگ تحمیلی پرده‌های نقاشی با موضوع دفاع مقدس پدیدآورد و از سال 1367 به طراحی از بافت‌های روستایی ایران پرداخت که باعث ایجاد و پیدایش کتاب «بافت روستایی ایران» شد. در سال 1381 موفق به دریافت درجه یک هنری از شورای ارزشیابی هنرمندان کشور شد و خلق ۴۰ اثر طراحی با الهام از آیات قرآن کریم را در رزمه‌هنری خود دارد، همچنین شرکت در چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی از دیگر فعالیت‌های هنری او محسوب می‌شود. وی همچنین نظارت بر امور نگارخانه‌ها را در دوره‌های قبل از مظفری برعهده داشت.

 

موغاری بوم نقاشی معاصر ایران را چگونه ترسیم کرد؟

در نقاشی معاصر یک در هم ریختگی و بی‌هویتی وجود‌دارد. فرهنگ کشور ما دچار یک چالش شده که در احترام به هویتمان، سنت‌هایمان و مدرنیته یا عصرجدید سرگردان مانده‌است. برخلاف ژاپن، چین و کشورهای خاور دور که توانسته‌اند با دریافت هنر مدرن جهانی سنت‌ها، اعتقادات و قومیت‌های خودشان را کاملا به عنوان یک زیر ساخت حفظ کنند. در شرایط کشور ما متاسفانه این سردرگمی و بی هویتی در حال حاکم شدن است.

من به این شکل می بینم، چندسال پیش، از صدسال شخصیت هنری ایران یک مطلبی نوشتم که در روزنامه چاپ شد و این پایه‌های اصلی نوشتار من بود که ما از هنرمان در هر رشته‌ایی چه می‌خواهیم و از این هنر چگونه می‌خواهیم بهره‌مند شویم، برای نسل جدید چه فراورده‌ایی را به وجود خواهیم آورد که آنها در سردرگمی نمانند و راه خودشان را پیدا ‌کنند. من با دانشجوهای خودم همین درگیری را دارم ولی چون من به عنوان مدرسی که به طور کل با بافت‌های سنتی، بومی و طراحی، فیگور سرکار دارم خیال خودم را راحت کردم و برای ارائه از آنها نمی‌خواهم سلیقه‌های خودشان را نشان دهند بلکه من از آنها می‌خواهم که در ابتدا در طراحی به یک قابلیت برسند که قادر به تصمیم گرفتن باشند. تا زمانی که شخص در طراحی دست ضعیفی دارد مسلما در مقابل انتخاب از فراوری‌های جهان می‌ماند و اگر روزی بخواهد یک نمادی را ارائه کند این که در چه مسیری باشد، واقعا دلم برایشان می‌سوزد چون با این همه استعداد نمی‌دانند که باید چه‌کار کنند.
 

دلبستگی های شما به اقلیم و معماری بومی ایران تا چه حد در دوره های نقاشی  شما تاثیر وضعی داشته است؟

برکارهای تخیلی من تاثیری نگذاشته جز اینکه فقط بافت‌های معماری من را بیشتر به هویت، سنتها و تمدن اصیل معماری خودم علاقه‌مند کرد. این معماری اصیل همان بافت زیست محیطی ایران مثل گنبدها، بادگیرها و روستاهایی که با کاه‌گِل هستند محسوب می‌شود و کمپوزیسیون‌هایی که در پیچ و خم تاریخ حفظ کردند. این‌ها باعث می‌شود که من با یک اعتقاد و علاقه‌ایی کار بکنم. اگر زمانی بخواهم یک موضوعی را طراحی کنم که برگرفته از تخیلم باشد بیشتر اسطوره‌ایی خواهدبود، اما در شرایط حال اسطوره‌ها دیگر نمی تواند راه‌گشای نسل جوانی باشد که پویاست چون می‌خواهد بداند که باید چه‌کار کند و من احساس می‌کنم این یک دغدغه‌ی بزرگ برای هنر کشورمان است.

 

شما علاوه بر هنرمند بودن ورزشکار در رشته ی رزمی(کاراته) هم هستید، نسبت بین ورزش و هنر چه نسبتی است؟

هنرهای رزمی بسیار موثراست، فقط رزم نیست بلکه یک هنر محسوب می‌شود. درواقع انسان توانایی‌های بدن خودش را می‌شناسد و از آن توانایی‌ها برای تمرکز درست استفاده می‌کند. هنرمند 90 درصد از توانایی‌هایش را از تمرکز خود بدست می‌آورد. بدون تردید کمک بسزایی می‌کند به اینکه انسان بتواند متمرکز، صبور و بردبار باشد. این‌ها سه عامل مهم برای به اتمام رساندن کار یک هنرمند است و دغدغه‌ی زندگی غم و غصه، خوراک و پوشاک  را نداشته باشد و بر هر کارش با تمرکز کار بکند. طبیعتا شخصیتی که از کار هویدا می‌شود شخصیتی پایداراست.

 

هنرمندان هم عصر شما بر شما چه تاثیری داشته‌اند و بیشتر از چه کسی متاثر بوده‌اید؟

به هر حال کارهای مرحوم فرامرز پیلارام و سهراب سپهری بر من خیلی تاثیر گذار بودند چون خیلی خالصانه و مخلصانه کار می‌کردند. به نظر من هنرمند اول از همه باید خالص باشد، مخلص خودش و جهان باشد، هر هنرمندی که اینطور باشد قطعا هنرمند واقعی هست.

 

ماجرای کتاب اشک خاموش چیست، چرا شما این کتاب را جلوی انتشارات رو دست تک فروشی می‌کنید و شاعر مجموعه اشک خاموش در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟

شاعر مجموعه‌ی اشک خاموش همسرم خانم زهرا خوش‌آبی از نواحی نیشابور است که تاثیر بیکرانی بر زندگی من داشته و همسرم برای من یک معبود محسوب می‌شود. اشعار اشک خاموش همسرم گزیده‌هایی‌ از زندگی خودش است. دریافت‌های عمیقی که از زندگی، از مردم  و درون مایه‌هایشان داشته را  به صورت اشعار پراکنده نوشته و سپس آنها را اصلاح کرده است.

حدود شش هفت سال پیش ما این‌هارا به صورت یک مجموعه جمع آوری کردیم و توسط دوست عزیز آقای آبگین رایان این کتاب را به چاپ رسید. بعدها چاپ کتاب را به انتشارات شالان منتقل کردند و اخیرا انتشارات آناپنا به مدیریت آقای موسوی جوازش را دریافت کرد که امیدوارم مجدد به چاپ برسد.

من احساس کردم هیچ ویترینی از من پایدارتر، استوارتر و نفسش زنده‌تر نیست. دیدم تازمانی که تدریس مجدد من شروع نشده در این تعطیلات یا هروقت که به تهران می‌آیم، این کتاب را روی سینه‌ام قرار می‌دهم و با تمام قلب و احساسم آن را به عنوان یک ویترین زنده ارائه می‌کنم. هرکسی بن‌مایه‌های این کتاب را به صورت روانی درک و دریافت می‌کند از من آن‌را خریداری‌کند. این یک دوبیتی از این کتاب است‌که شرح زندگی همسرم هست.

بخوان شرح کبودم را ز چشمان بی فروغم/ نگر بر اشک غلطانم حکایت‌ها به دل دارم

 

 از نگاه شما مبانی هنر امروز بر چه اساس هایی استوار است؟

مبانی هنر امروز اگر از دیدگاه آکادمیک بررسی شود طبیعتا باید تمام ساختارهای اساسی و بنیادی هنرهای تجسمی را در بر داشته‌باشد. اگر مبانی هنر مدرن را شخصی بخواهد آنالیز کند مسلما به یک ساختار هندسی مثل هنر آکادمیک، تناسب‌ها، فضاها و فواصل که همه‌ی این‌ها نقش اساسی ایجاد می‌کنند نخواهدرسید.

هنر مدرن چون از یک آزادی بی حد و مرزی بهره‌مند شده‌است اینجاست که صداقت و خلوص انسان می‌تواند نمایانگر پایداری آن هنر در روح و قلب انسان باشد، چون تابع هیچگونه از موارد مبانی هنر آکادمیک (کلاسیک) نیست. در هنر کلاسیک توجه به فواصل، تقارن، اندازه‌ها، حجم و بُعد حاکمیت دارد.

 

عالم خیال در این کمونه زندگی با واقعیت و حقیقت هنر چه مناسباتی دارد؟

همانطور که پیش‌تر گفتم اگر منطقی باشد کوتاه‌ترین راه ممکن را برای تجسم و  ارائه طِی می‌کند و هرچقدر به سادگی برسد و خالص باشد، این سادگی می‌تواند همانقدر نفوذ داشته و پایدار باشد که یک هنر کلاسیکی که روزها، ماه‌ها و حتی سال ها روی آن کار شده از این نفوذ و پایداری برخوردار است.

ارزش یک خط از یک هنر مدرن منطقی می‌تواند به اندازه‌ی تمام آن تابلویی کلاسیکی که مدت بسیاری روی آن کار شده در ذهن انسان تاثیر بگذارد و نافذ باشد. همانطورکه گفتم اول خلوص می‌خواهد و این خلوص تابع توانایی، مهارت، شناخت و تجربه خواهدبود، این موارد اصول اساسی هنر است.

 

آقای موغاری گالری داری بعد از انقلاب چگونه شکل گرفت و اکنون گالری داری را چگونه تفسیر و تحلیل و نقد و ارزیابی خواهید کرد؟

بعد از اتمام جنگ خیلی راه سختی طِی شد تا این چند نگارخانه‌ایی که خیلی سابقه‌ی قدیمی داشتند و مورد قبول مدیران در مرکز هنرهای تجسمی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفتند. اوایل در سال 67 و 68 تعدادی گالری مثل سیحون، گلستان، هفت ثمر توانستند مجوز کار را از مرکز هنرهای تجسمی که مجوزهارا صادر می‌کرد بگیرند. به تدریج از سال‌های 69 و 70 به بعد پذیرفتیم کسانی که می‌خواستند نگارخانه باز کنند حضوری می‌آمدند و در شورا قرار می‌گرفتند . با آنها مصاحبه حضوری صورت می‌گرفت، اگر شرایط لازم را داشتند به‌آنها جواز داده می‌شد. اوایل تعداد اندک بود اما به تدریج هرچه فاصله از جنگ بیشتر شد خواستیم که روند تعدد گالری گسترش پیدا کند تا هنرمندان کارهای خود را بتوانند ارائه کنند، امیدی برای فروش آثارشان داشته‌باشند و شناخته شوند. به این ترتیب این در بسته رفته‌رفته گشوده شد و اگر شرایط لازم اعم از مکان و فضای مناسب، داشتن تجربه و شناخت کافی مدیر نگارخانه، کارشناس لازم برای تشخیص آثار را داشتند به‌آنها مجوز داده می‌شد. اوایل بخاطر مسئله انقلاب و ظهور خط قرمزها تنگناها بیشتر و سختگیرتر بودیم اما به تدریج تعداد گالری‌ها بیشتر شد و فکر می‌کنم بیش از 200 نگارخانه از ما مجوز خود را دریافت‌کردند.

 

آقای موغاری  نقاشی است که سالها در مرکز تجسمی کار کرده اگر به عقب بازگردید به کار مجدد در این مرکز می پردازید، زمانی که کارمند دولت و مشغول به کار شدید چقدر از فضای هنر دور شدید، آیا تاثیر منفی بر کار هنری شما داشت؟

 خیر تاثیر منفی برکارم نداشت بلکه چون به نحوی در راستای هم بودند به کارم کمک هم می‌کرد و قطعا اگر به عقب بازگردم این کار را مجدد خواهم کرد. این طبیعی‌است چون من کارم را دوست دارم، علاقه من به دریافت کار هنرمندان و تحلیل آثارشان بود که من با اتوبوس و تاکسی خودم را به نگارخانه‌ها می‌رساندم. در آن زمان مثل حالا من دوست داشتم کارهای هنرمندان را ببینم و برای آنها بنویسم. از طرفی هم هنرمندان خوشحال می‌شدند که آثارشان دیده می‌شد چون من مطالبی که تهیه می‌کردم یک نسخه در آرشیو مرکز قرار می‌گرفت، یک نسخه به نگارخانه و نسخه‌ایی دیگر به خود هنرمند داده می‌شد. یک فضای بازی بود که اگر هنرمند بر این عقیده بود من در ارتباط با تحلیل آثارش به بیراهه رفتم می‌توانست اعتراض کند. اما من آنقدر با عشق راجع به کارهای هنرمندان می‌نوشتم بیشتر بر این نظر بودند چیزهایی که می‌نوشتم را چطور دریافت می‌کردم. کار بازدید نگارخانه‌ها و نوشتن نقد هنری آنها خیلی ارزش‌مند بود.

 

شما هنگامی که در مرکز بودید نگاه هنرمندان به شما به چه صورت بود، با شما مشکلی نداشتند؟

نه خوشبختانه همچین اتفاقی هرگز نمی‌افتاد چون من بیشتر از خود هنرمند مشتاق دریافت و درک آثارش بودم، به کارشان علاقه‌مند بودم. خود هنرمندان هم احساس می‌کردند من با چه علاقه و اشتیاقی ساعت‌ها در مقابل کارهایشان می‌ایستادم و بعد می‌رفتم مرکز تا ساعت 2 الی 3 صبح دریافت‌هایم را پاک‌نویس می‌کردم. این کار خیلی روش زیبایی بود که در سال 70 توسط آقای مسعود میثمی معاون اداری و هنری مرکز هنرهای تجسمی بود که این اتفاق را پایه‌گذاری کرد و گفت موغاری از نگارخانه‌ها بازدید کند و برایشان گزارش تهیه کند. خیلی ارزشمند بود و هنرمندان احساس کردند که یک پشتوانه‌ایی هست که کارهایشان را بررسی کند و اگر ایرادی وجود داشت گفته شود. یکی از بهترین دوره‌های کاری من بازدید از نگارخانه‌ها بود که هم مکان گالری را ببینم هم با هنرمندان سروکار داشته‌باشم و این همچنان برای من خیلی ارزشمند است.

 

منوچهر موغاری سالها در بخش تعیین مجوز گالری ها بود، با توجه به شرایط الان اگر آقای موغاری شما در مرکز بودید با سیاست‌های کدام مدیر در مرکز موافق بودید؟

اخیرا که آقای مظفری مدیر شدند من با ایشان ملاقات کردم و در صحبت‌هایمان گفتم زمان مدیریت قبلی آقای ملانوروزی با اینکه من بازنشست شده بودم بازهم به کارم در این مرکز ادامه دادم ولی خب ایشان بر این عقیده بودند با همان نیروهایی که جوان و درحال فعالیت هستند کار را ادامه دهند. من الان از شیوه‌ی کاریشان خیلی مطلع نیستم ولی می‌دانم مثل سابق کارشناس‌ مرکز به گالری‌ها سر می‌زند و از مکآنها بازدید می‌کند. برای دریافت مجوز هم با آنها مصاحبه می‌شود که مدیران برای تاسیس نگارخانه شایستگی داشته‌باشند. اما از دیدگاه خودم دوره‌ایی که آقای سمیعی‌آذر مدیر مرکز بود در شرایط خیلی خوب و استثنایی به خصوص که مجمع مدیران نگارخانه‌ها در سالهایی که ایشون بود هرسال تعیین می‌شد، در بهترین شرایط بود. بعد از آن هم زمان آقای دکتر حبیب‌الله صادقی بود چون خودشان هم یک هنرمند بودند حرکت‌های فعال و مثبتی در فضای هنر ایجاد کردند.

در زمان دکتر شالویی ایشان هم خیلی آزادی کامل به هنرمندان و مدیران گالری‌ها می‌دادند ولی تا آنجایی‌که من خودم حضور داشتم زمان دکتر علیرضا سمیعی‌آذر چون ارتباط ما با خارج از کشور هم بسیار زیاد بود، غالبا نمایشگاه‌هایی از هنرمندان خارجی در ایران گذاشته‌می‌شد. تبادل آثار و تبادل هنرمند فعال‌تر بود خب گسترش خیلی چشمگیری داشت.

 

نظارت بر گالری ها آنگونه که در حال حاظر هست (سیاست بگیر و ببند آقای مظفری) آیا اصولی هست و شما با آن موافق هستید یا نه؟

در دوره‌های قبل هم زمان ( دکتر سمیعی‌آذر، حبیب‌الله صادقی، ملانوروزی و شالویی) این قبیل اتفاق‌ها پیش می‌آمد. اولا من چون کارشناس ناظر بودم مثلا اشاره می‌شد که موغاری در گالری فلان بعضی کارها زیر سوال هست از آنجا بازدید کنید. من می‌رفتم و می‌گفتم که کار را بردارند ولی آنطور بگیر و ببند در کار نبود که در نگارخانه بسته شود تا زمانی که اداره اماکن نامه محرمانه برای مدیر مرکز نمی‌نوشت آنها هم نمی‌گفتند که برو و همان موقع گالری را ببند.

 الان حدودا دو سالی هست که بی‌خبر از روند کاری آقای مظفری هستم ولی اگر سیاست بر این هست که بلافاصله بعد از بازدید از گالری‌ها و مواجهه با اثری که زیر سوال است نگارخانه را می‌بندند من با این روند مخالف هستم چون این روش نتیجه عکس دربردارد. پیشنهادم این هست که مثل سابق اول تذکر دهند.

 

آیا با اعتماد کردن به گالری ها مسائل راحت تر حل نمی شود؟

من درهای بهشت را در هنر ایران نگارخانه‌ها می‌دانم یعنی باید به اندازه‌ی تمام این سرزمین و درون مایه‌ی هنری این سرزمین به نگارخانه‌ها ارج گذاشته‌شود، همیشه مجمع‌های هنری گذاشته شوند و به این ها اجازه گسترش داده‌شود. در مجمع‌های هنری وقتی‌که مدیران نگارخانه‌ها از مواردی ایراد می‌گرفتند همیشه به آنها می‌گفتم "خودتان را دست‌کم نگیرید" برای مثال در یکی از مجمع‌هایی که در زمان دکتر سمیعی آذر بود و ایشان ادارش می‌کرد به مدیران گالری‌ها گفتم "چرا انقدر خودتان را به مرکز هنرهای تجسمی می‌چسبانید. اگر مواردی را بهتون ندادند شکوه می‌کنید، شما از مرکز هنرهای تجسمی خیلی مهمتر هستید. مرکز هنرهای تجسمی و وزارت فرهنگ و اشاد اسلامی یک نقطه‌ی دولتی است. شما قلب تپنده‌ی هنرمندان هستید، اگر هنرمندان نتوانند در بینال‌ها در موزه‌هنرهای معاصر تابلویشان روی دیوار برود یا حتی در جشنواره‌ها بخاطر اختلاف نظر مدیران که در جشنواره‌ها دارند، هیئت انتخابی که خیلی سلیقه‌‌ایی هست شما نتوانید کارهایتان را روی دیوار ببرید حداقل یک امید دارید که نمایشگاه‌هایتان می‌تواند در نگارخانه‌ها ارائه شود. می‌توانید خودتان را نشان دهید خب این شمارا حبس نمی‌کند آزادتان می‌کند. نگارخانه‌ها قلب تپنده‌ی هنر کشور هستند. مجسمه، گرافیک، طراحی، نقاشی، موسیقی و پرفورمنس فرقی نمی‌کند این‌ها باید بدانند چه وظیفه‌ی سنگینی را بر عهده دارند. هر نگارخانه که بخواهد در کارش تعلل بکند و نخواهد کارش را جدی بگیرد خودش را کشته‌است.

 

زمان آقای سمیعی آذر، شالوئی و ملا نوروزی مبحث ازدیاد گالری‌ها مطرح بود تا هنرمندان راحت‌تر بتوانند کار کنند ولی آقای مظفری بر این تاکید دارند که گالری ها باید کمتر و کمتر شوند، آیا با این مبحث موافق هستید یا نه؟

قطعا آدم نمی‌تواند راجع به مسئله کم یا زیاد شدن گالری‌ها بلافاصله نظر بدهد. الان مثلا پاریس که 2000 تا گالری دارد و تهران که تا زمان من بیش از 200 تا مجوز گرفته بودند البته اگر الان آنها را نبسته باشند. این ها خیلی‌هاشان فقط جواز را دریافت می‌کردند و خیلی فعال نبودند. در آن زمان شاید از این 200 نگارخانه 20 یا 30 تا نگارخانه‌ی فعال داشتیم. بیشتر فقط جواز می‌گرفتند و بعد از یک مدت اگر کارهایشان را ارائه نمی‌دادند جوازشان با مشکل مواجه می‌شد.

 

کتاب طراحی از معماری بومی ایران که از مجموعه طرح های شماست،  همانطورکه هنرمندانی مثل مارکو گرگوریان و پرویز کلانتری به این قبیل بافت‌ها پرداخته اند چرا دیگر هنرمندان جوان به این سمت‌ها نمی روند؟

طبیعی است، مرحوم  پرویز کلانتری یک عاشق بود و کار در طبیعت عشق می‌خواهد. در طول 30 سال اخیر من هرجای ایران که رفتم و تدریس کردم دانشجوهایم را برای نقاشی از طبیعت برده‌ام. بچه‌ها لذت بردند ولی اینکه بخواهند عاشقانه این‌کار را انجام دهند یک مسئله فردی‌است.

در نقاشی به صورت آزاد فرد به هرچیزی که می‌خواهد فکر می‌کند و آن را هر فرمی که دوست دارد به تصویر می‌کشد ولی در نقاشی از طبیعت شخص باید سختی راه و دور بودن از فضای شهری را بپذیرد و این ها برای همه رخ نمی‌دهد. من وقتی در نگارخانه‌ها کارهایی که از بافت‌های روستایی انجام دادم را ارائه می‌دهم مورد استقبال قرار می‌گیرد ولی طبیعی‌است وقتی در نگارخانه کارهای عجیب و غریب و شگفت انگیزی که تجسم شده از تخیل هنرمند است ارائه می‌شود مسلما توجهات را به خودش جلب می‌کند و آنها علاقه‌مند هستند که آزاد کار بکنند. از طرفی دیگر تلاش کمی برای ایران، هویتش و بافت سنتی آن شده که در دانشگاه‌ها تدریس شود یا برای آن همایش برگزار کنند. نگاه که می کنم اساتید در دانشگاه ها جوانتر شده‌اند و آنها کمی مدرن‌تر می‌اندیشند و دوست دارند دانشجوها اکسپرسیوتر و انتزاعی‌تر با موضوعات برخورد کنند. این یک مسله کاملا خصوصی است. ولی اگر در دانشگاه‌ها مثل اروپا یک مقدار آکادمیک‌تر با کارها برخورد کنند طبیعی‌است‌که دانشجوها باید دست توانایی در طراحی داشته‌باشند و فرهنگ کشورشان را بیشتر بشناسند. در دانشگاه‌های هنر ایران خیلی‌ از دانشجوها فرهنگ و سنت‌هایمان را نمی‌شناسند. در صورتی که یک هنرمند باید اول از همه فلسفه، تمدن و فرهنگ کشورش را بداند تا بفهمد که هنرمند چقدر کار دشواری را به عهده گرفته‌است. یک هنرمند باید همه چیز دان و اول هنرمند روح باشد بعد شروع به کشیدن نقش و خط کند.

 

چرا در نسل جدید با شکل جدید و نوآوری در هنر مثل کارهای پیلارام و زنده رودی و... مواجه نمی‌شویم؟

در گذشته تا قبل از دهه پنجاه که هنرمندان به اروپا رفتند و یک مقدار از سبک و سیاق، مدرنگرایی‌های اروپاییان را آوردند. در آن زمان که هنر دوره‌ی قاجار و بعد کلاسیک در ایران باب بود به یک باره این کیسه‌ی مدرنیته را به داخل سفره هنر ایران آوردند. این باعث شد که هنر مدرن ریشه‌ایی در ایران نباشد. در حالی که ما خودمان با 3000 سال سابقه‌ی نقاشی به طور کلی می‌بینیم که چه دوره‌های پرباری را طی کرده‌ایم و هنر مدرنیته‌ی کشورمان در همان تخت‌جمشید و دیگر آثار باستانیمان نماد کاملا برجسته‌ایی از هنر مدرن و انتزاع است‌که با یک نگاه سطحی می‌توان فهمید که ایران در 2500 سال پیش به چه انتزاعی رسیدیم.

وقتی این سفره‌ی مدرنیته در ایران گشوده شد، هرکس سعی کرد در این میدان با آگاهی یا کمبود آگاهی جلو رود و یکه‌تاز شود که با کم و کوتاه کردن سطوح و خطوط مدرن بودن خود را نشان دهد. این ها هرگز در دانشگاه‌ها تدریس نشد و هیچ استادی نتوانست زیربنای مدرنیته را به درستی تحلیل، آنالیز و ارائه کند تا دانشجوی جوان بداند برای دستیابی به این کار باید چکار کرد.

من همیشه به دانشجوهایم هم گفتم شما اول در طراحی توانمند شوید که دیگر هیچ مشکلی در آن نداشته‌باشید سپس می‌توانید آزادانه تمام این مبانی را از هم جدا کنید و یک مبنای جدید به‌وجودآورید و خودتان مبنا شوید. موندریان با آن عظمتش، پیکاسو کارهای قدیمشان را که نگاه کنیم متوجه می‌شویم که این‌ها در ساختن منظره، پرتره و اندام‌ها از قدرتمندهای هنر باروک و کلاسیک هستند. کارهایشان بی‌نقص است و وقتی کارهای اخیراشان را که میبینیم شاهد به خلوص رسیدن آنها هستیم. اینکه به چه سادگی دست‌پیداکردند اما پشتشان شیرازه اصیل و تارو پود ازهم ناگسستنی هنر طبیعت‌گرایی هست.

مدرسین جوان جرات نمی‌کنند به دانشجو بگویند بشین و مکعب بساز به این فکر می‌کنند که پس فردا این‌ها دیگر سرکلاس هایشان نمی‌آیند. این‌ موارد خطاهایست که مارا تهدید می‌کند اما با وجود این‌ها استعداد جوآنهای ایران شگرف و بی‌اندازه است. من کارهایی درنگارخانه‌ها دیدم که مات و مبهوت ماندم ولی متاسفانه بی ریشه‌است ارتباطی با اصالت و عمق هنر ایران ندارد. با این وجود تلاش می‌کنند که امیدوار کنندست اما باید یک معبر درست در دانشگاه‌ها یا آموزشگاه‌های هنری جلوی پای این‌ها قرار بگیرد. بنظرم در این مورد باید در تلویزیون برنامه‌های اساسی مثل همایش در ساعاتی که بچه‌ها انرژی دارند و خواب نیستند بگذارند در روزنامه‌ها فایده‌ایی ندارد. از اساتید مورد علاقشان دعوت شود و آنها صحبت کنند الان این قبیل اتفاق‌ها خیلی کم شده‌است.

 

منوچهر-موغاری

منوچهر موغاری


منوچهر-موغاری

منوچهر موغاری


منوچهر-موغاری

منوچهر موغاری


منوچهر-موغاری

منوچهر موغاری


اثری-از-منوچهر-موغاری

اثری از منوچهر موغاری


اثری-از-منوچهر-موغاری

اثری از منوچهر موغاری


نظرات
شما اولین نظر دهنده باشید.

نظر شما






کلیه حقوق این سایت برای تجسمی آنلاین محفوظ است
با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به شماره 85173
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است
Copyright © 2019 www.‎TajasomiOnline.ir‎, All rights reserved.
Powered by www.dorweb.ir