به گزارش تجسمی آنلاین، پدرش خوزه بِنتیو گویا فرانکو و مادرش گریسیا لوسینته سالوادور بود. دوران کودکیش را در فیونتدوس گذراند. پدرش از راه زرگری زندگی را میگذراند.
در سال ۱۷۴۹ خانوادهٔ او خانهای در شهر ساراگوسا خریدند و چند سال بعد به آنجا رفتند. گویا در اسکولاس پیاس به مدرسه میرفت. در این زمان دوست صمیمی او مارتین زاپاتر بود؛ و مکالماتش از سال ۱۷۷۰ تا ۱۷۹۰ منبع ارزشمندی است برای پی بردن اوایل زندگی او در مادرید.
در ۱۴ سالگی گویا نزد جوزف لوزن نقاش به کار آموزی مشغول شد. او به مادرید رفت وبا آنتون رافائل منگس که نقاش شناخته شدهای نزد خانوادهٔ سلطنتی بود هم کلاس شد. او با مخالفت جدی استاد خود مواجه شد و امتحاناتش ناامیدکننده بود.
گویا ناامیدانه در سالهای ۱۷۶۳ و ۱۷۶۶ درخواست ورود به آکادمی هنر کرد اما پذیرفته نشد. بعد از آن به رم رفت جایی که جایزهٔ دوم مسابقات نقاشی که توسط شهر پارما پایهریزی شده بود به دست آورد.
بعد از آن سال به زاراگوسا بازگشت و قسمتهایی از گنبد باسیلیکای (به سپاس از نام خدا) نقاشی کرد. چرخهای از نقاشیهای فرسک در کلیسای چارت هاس آلودی و در سوبرا دیل پلس را از خود به نمایش گذاشت. او به نزد فرانسیسکو بایو سوبیاس رفت و نقاشیهایش به خاطر استفادهٔ ظریفانه از تونالیته به شهرت رسید.
او در ژوئیه ۱۷۷۳ با خواهر بایو جوزفا که گویا او را پپا صدا میکرد ازدواج کرد. ارتباط بایو با آکادمی سلطنتی هنرهای زیبا به گویا کمک کرد که به عنوان طراح قالیهایی که قرار بود توسط کارخانهٔ سلطنتی بافته شوند کار کند.
در طول تنها ۵ سال نزدیک به ۴۲ الگو را طراحی کرد که بیشترین آثار برای تزئین ویا پوشش قسمتهای خالی دیوارهای ال اسکوریال و پالاسیو ریل دپاارادو اقامتگاههای تازه ساخت سلاطین اسپانیایی نزدیکی مادرید استفاده شد.
همین باعث شد تا توجه پادشاهان اسپانیایی به استعداد او جلب شود و بعدها به دربار راه پیدا کند. او هم چنین یک تابلوی قربانگاه کلیسای سن فرانسیسکو ال گرانده در مادرید را نقاشی کرد؛ که این منجر به عضویت آکادمی سلطنتی هنرهای زیبا شد.
در سال ۱۷۸۶ گویا حقوق بگیر دربار چارلز سوم شد. بعد از مرگ چارلز سوم در سال ۱۷۸۸ و انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ در زمان سلطنت چارلز چهارم گویا به قلهٔ شهرت در خانوادهٔ سلطنتی رسید.
در سال ۱۷۸۹ نقاش دربار چارلز چهارم شد و در سال ۱۷۹۹ به عنوان نقاش تراز اول با حقوق بالا (۵۰۰۰۰ رئال و ۵۰۰دوک) برای معلمی گماشته شد. او پادشاه و ملکه، خانوادهٔ سلطنتی و چهرههای آنها و هم چنین شاه زادهٔ صلح و خیلی از نجیب زدگان دیگر را نقاشی کرد.
پرترههای او از حیث عدم خود ستایی در تصویر قابل توجهاند. در نقاشی چارلز چهارم و خانوادهاش عدم سیاستمداری در تصویر قابل توجهاست. چنین به نظر میرسد که در این تصویر لوییزا بسیار قدرتمند بوده زیرا که در مرکز سایر پرترهها نقاشی شدهاست. در منتهیالیه سمت چپ تصویر چهرهٔ خود نقاش را میبینیم که نگاهش را به بیرون به بیننده دوخته و نقاشی پشت سر این خانواده لوت و دخترش را نشان میدهد که بار دیگر انعکاسی است از این نکتهٔ مهم از فساد و تباهی. گویا سفارشهای بیشماری از جانب نجیبزادگان دریافت کرد.
از بین سفارش دهندگان پدرو تلزگیرون نهمین دوک اوسانا و همسرش ماریا جوزفا پیمنتل دوازدهمین کنتس بنونته ماریا دل پیلاردسیلوا سیزدهمین بانوی آلبا و شوهرش جوزف ماریا آلوازدتولدو پانزدهمین دوک مدیناسیرونیا و ماریا آناد پونتجوس سادووال. در زمانی بین اواخر سالهای ۱۷۹۲ و اوایل ۱۷۹۳ یک بیماری جدی که ریشهٔ آن مشخص نیست گویا را ناشنوا کرد و پس از آن گویا گوشهگیر و درونگرا شد.
در طول مدت درمان او بهطور جدی شروع به کشیدن نقاشیهای آزمایشی کرد. تجربههای او شامل نقاشی طراحی چاپهای اچینگ و آکواتینت بود؛ که در سال ۱۷۹۹ با نام کپریکو (کاپریس) منتشر شد که البته به موازات کارهای رسمی و پرترهها و نقاشیهای مذهبی انجام میشد.
گویا از آخرین بازماندگان نسل استادان کهنهکاراروپایی (لقبی که به نقاشان اروپاییِ پیش از قرن نوزدهم اطلاق میشد) و از پیشگامان دوران پیش از مدرنیسم است که فلسفهٔ ذهنی و تکنیک به کار رفته در آثارش، سالها بعد مورد استفادهٔ نقاشان بزرگی چون ادوار مانه و پابلو پیکاسو قرار گرفت.
وی بعد از یک تب شدید، در سال ۱۷۹۲ کر شد و این باعث درونگرایی و کنارهگیری او گردید.
گویا نقاش و چاپگر اسپانیایی در 16 آوریل 1828 از دنیا رفت .گویا را کنار آرامگاه دوستش گوئیکو چه آ که سه سال پیش از دنیا رفته بود در قلعه خانواده موگوئیرو در آرامگاه کارتوزیان در بوردو به خاک سپردند.
دست چند نیکوکار آرامگاه او را با تندیس گچی کوچکی از مریم مقدس تزیین کرد ولی پس از چندی روی آن را خزه پوشانید. تا شصت سال در آنجا به فراموشی سپرده شد تا اینکه در نوزدهم نوامبر سال ۱۸۸۸ با حضور کنسول اسپانیا نبش قبر کردند.
بقایای او را به اسپانیا بردند و نخست در ۱۸۹۹ به سان ایسیدرو انتقال دادند؛ ولی در صدمین سال مرگش یعنی در سال ۱۹۲۸ آن را به سان آنتونیو د فلوریدا بردند و در زیر گنبدی که صد و سی سال پیش از آن با گرمی و حرارت و شوق و التهاب سقفش را نقاشی کرده بود به خاک سپردند.