تجسمی آنلاین: شروین کندری: همین امر سبب جذابیت بیشتر این نمایشگاه میشود و ناخواسته یا خودخواسته چشم و نگاه مخاطب را به دنبال خود میکشاند. درواقع بازدیدکنندگان پس از ورود به نمایشگاه با دنیایی متفاوت و دور از نمایش عین به عین یک صحنه مواجه میشوند.

با حضور در نمایشگاه و قدم زدن در آن همچنین نگاه به قابها و فریم های عکس مخاطب با یک آزادی سلب شده مواجه میشود که با یک دل گرفتگی همراه شدهاست. شاید تعریف و توضیحات هنرمند در برداشت مخاطبین از مجموعه بی تاثیر نباشد.

در استیتمنت نمایشگاه آمدهاست:
سیاست، در ابوموسی، شبیه بادیست که همهچیز را منجمد کرده؛ نه آنقدر شدید که ویران کند، نه آنقدر ملایم که بگذارد زندگی بدرخشد.
عکسها، تلاشیاند برای بیرون کشیدن لحظاتی از دل این انجماد. قابهایی که نه به دنبال پاسخاند و نه روایت رسمی؛ بلکه تکههایی از حضورند، از بودن در جایی که بودن در آن خود نوعی مقاومت است. نگاهی نزدیک به خطوط ساحلی که گویی هر روز کمی بیشتر به دریا پناه میبرند، به صخرههایی که سکوت را در خود حبس کردهاند، به افقهایی که آزادند، اما خالی.
این نمایشگاه، سفر به جزیرهایست که همزیستیاش با طبیعت، در زیباترین و غمانگیزترین شکل خود به تصویر کشیده شده. جایی که دریا هر روز حرف میزند، اما کسی صدایش را نمیشنود. جایی که هنوز میشود ایستاد، نفس کشید، و لحظهای درنگ کرد؛ پیش از آنکه سکوت، همهچیز را در خود فرو ببلعد.
با توجه به آنچه در استیتمنت گفته شده مخاطب با یک حال و هوای دیگر به آثار مینگرد و به نحوی همزاد پنداری با هنرمند صورت میگیرد. همزاد پنداری که نه تعریفی از روایت و نه پاسخ دادن به سوالی در آن مطرح است.

مخاطب با دیدن هر قاب عکس به جای هنرمند قدم میگذارد و به صورت کاملا ناگهانی به اصل ماجرا و اینکه تصاویر موجود در این مجموعه عکس صرفا نمایش یک منظره زیبا نبوده پی میبرد. معنا و مفهوم زیرساختی موجود در بطن عکسها به ناگفتههایی اشاره دارد که نگاه و ذهن مخاطب را به سمت نقطهی طلایی در مرکزیت و گاهی در دیگر نقاط کادر میکشاند.

از این رو پیامی که در لایههای درونی عکس وجود دارد به صورت کاملا نا خودآگاه شروع به برقراری ارتباط بصری با مخاطب میکند و تا جایی پیش میرود که بیننده بخشی از عکس مورد نظر میشود.
در واقع به نحوی یک دعوت قلمداد میشود که پس از درک لایه های اولیه از مباحث اصلی پرده برداری میکند و مخاطب به یکباره متوجه حجمی از همهمه در دل یک سکوت پرمعنا و مرموز خواهد شد. این به آن معناست که پس از اندکی تامل غروب خورشید یا تلاطم دریا دیگر ماهیت بصری اولیه ی خود که صرفا زیبایی بوده را ندارند و بعدی دیگر که در آن المانگرایی و نشانه شناسی بیشتر نقش آفرینی میکند ظهور پیدا میکند.المانهای بصری که از پیش تعیین شده نبودند و همانند یک بازیگر در فیلم سینمایی یا یک سریال چند قسمتی به ایفای نقش میپردازند.

وجه تشابه پیش آمده بین دو هنر عکاسی و سینما سبب میشود تا مخاطب نگاهی عمیقتر به هر فریم داشته باشد و تا جایی پیش رود که گویی هر فریم سکانسی از یک فیلم است و جمع آن ها از نقطه شروع تا پایان به توصیفی میپردازد که همچون یک فیلم مستند با نگاهی تجربه گرا به آن پرداخته شدهاست و عنوان آن زیبای مغموم است که با توجه به معنی آن بیینده متوجه یک حزن و غم میشود.
در واقع عکسها سکانسهایی از یک فیلم غمناک ولی زیبا را به تصویر کشیدهاند. تراژدی که همتراز با فیلمها و مستندات جنگی ساخته شده در جهان است. مستندات جنگی که از خفقان موجود در آن لحظه پرده برداری میکند و تراژدی پیش آمده دردها و رنجها وجنگها، همچنین دفاع در مقابل دشمن را به نمایش میگذارد.
فرایندی که در آن استرس و غم در اولویت اجرایی است. از طرفی نمیتوان منکر نگاه هنرمند به واقعیت ادراکی موجود در آثار شد که چیزهای موجود در محیط پیرامون موضوع ادراک هستند؛ بدین معنا چیزهایی که با حواس میتوان دریافتشان کرد، وجود واقعی و عینی دارند، به بیان دقیقتر، مستقل از ادراکات موجودیت دارند.

در عکس های موجود در این مجموعه مخاطب با یک فرایند متافیزیکی که قابل رویت است مواجه نیست. در حقیقت یک بخش معنا شناختی در عکسهای حاضر در مجموعه وجود دارد که توصیفاتی در خصوص چیزهای دیدنی و نادیدنی را در پی دارد.
همین امر سبب شدهاست تا مخاطب بیش از پیش به مباحث شکل گرفته در زیر ساخت عکس بپردازد و به دنبال معانی باشد که ابهامات پیش آمده را از بین ببرد.ابهاماتی که به تنهایی میتوانند ذهن مخاطب را گمراه کنند یا خط و مش درستی برای دریافت اصل ماجرا بدهند.
از طرفی دیگر باید به نحوه چیدمان آثار اشاره مستقیم کرد که در معنا گرایی و معناشناسی مفهومی کل مجموعه تاثیر بسزایی داشته است.
در واقع دسته بندی آثار و شرایط در کنار هم قرارگیری آنها سبب میشود تا مخاطب به صورت غریضی به تفسیر محتوایی و تحلیل رویکردی آن ها بپردازد. این دیدگاه و رویکرد بصری گاه با دانش شکل میگیرد و گاهی ناخواسته ایجاد میشود.
برای درک بهتر آنچه که تا به اینجا گفته شد به تحلیل مباحث بصری و زیر ساختی آثار پرداخته میشود. عکس به عکاس این اجازه را میدهد تا زمینه چینیها و آماده سازیهایی را که باید در صحنه عکاسی ایجاد کند، پنهان نگه دارد.

با این حال در تحلیل همان عکس این امکان نیز وجود دارد که تحلیل درست یا نادرست باشد، همچنین باید در نظر داشت که گاهی اوقات عکسها همچون یک اثر نقاشی بر روی بوم هستند، در این مجموعه نیز عکسها اینگونه به تصویر در آمدهاند گویی هنرمند عامدانه سعی بر ثبت صحنه هایی همچون نقاشی های ویلیام ترنر یا دریایی با امواج خروشان همچون کلک مدوسا اثر تئودور ژریکو را داشته است. با این تفاوت که در آثار حمیدرضا آذرنگ آسمان، غروب خورشید و امواج و تلاطم دریا پیامی دارند که صرفا به آرامشی مرموز که در پی آن طوفانی در راه است اشاره میکند. فراز و فرودهایی که جزیره ابوموسی به خود دیده است و با آن مواجه شده و مقابله کرده است.
در این مجموعه عکس معنایی وجود دارد که به تنهایی در تک عکسها نمیتوان آن را بدست آورد و همین امر سبب نمایش یکپارچگی و وابستگی موجود در تصاویر است که به عبارتی دیگر نمایش زنجیرهایی را ایجاد میکند. برای مثال چند عکس از غروب خورشید و یا چند عکس از ساحل و امواج نمایشگر نگاه شاعرانه هنرمند به پیرامون خود است که مخاطب میتواند برای درک آن و رمزگشاییاش به اشعار نظامی، فردوسی و دیگر شعرا مراجعه کند، حتی در کتبی مانند کلیله و دمنه نیز به غروب خورشید اشاره شده است که تا حدودی با مباحث اولیه موجود در این جزیره همسو است.
آسمان آبی به خودی خود بیانگر صلح و آرامش است که ترکیب آن با دیگر عنصرهای بصری مثل غروب خورشید یا تاریکی و امواج پر تلاطم دریا از مباحثی پرده برداری میکند که مخاطب را متوجه حصار، خفقان و گرفتگی موجود در جزیرهی ابوموسی خواهد کرد و در ادامه سنگها نمادی از پایداری هستند که به سیستم حفاظتی جزیره اشاره دارد و آماده باش هایی که امواج دریا با برخوردش به سنگهای ساحلی خبر از آن میدهد و با حضورش در قاب عکس به هیجان رخداد پیشآمده میافزاید.
نمایشگاه انفرادی عکاسی حمیدرضا آذرنگ با عنوان زیبای مغموم از تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ تا تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴ در گالری کارشیو به آدرس: تهران، خیابان کریمخان، خیابان سنایی، میدان سنایی، کوچه دوازدهم، پلاک ۱۳ برگزار است.